«نه» گفتن را بیاموزیم
خورشید -گروه جامعه : شاید برای شما هم پیش آمده، وقتی به مهمانی دعوت شده باشید که تمایلی به رفتن ندارید. یا دوستی با شما تماس گرفته و به شما اطلاع داده که قصد دارد به خانه شما بیاید اما شما آمادگی برای پذیرایی از او ندارید، آن وقت است که به زمین و زمان بد و بیراه میگویید و از دست خودتان ناراحت هستید که نتوانستید به دوستان خود نه بگویید. این مسئله برای خیلیها پیش میآید. روانشناسان معتقدند، بسیاری از افرادی که به دام اعتیاد میافتند، کسانی هستند که در نخستین بار مصرف نتوانستند به دوستانی که مواد مخدر را تعارف کردهاند، نه بگویند. واقعیت این است که گفتن نه به دیگران مهارت میخواهد و افرادی که اعتماد بهنفس پایینی دارند، بیشتر به این مشکل مبتلا هستند و نمیتوانند در برابر خواستههای بهجا یا بیجای دوستانشان مقاومت کنند اما مسئلهای که باید در اینجا اشاره کرد، این است که افرادی که توانایی نه گفتن را دارند، به این مهارت مجهز هستند اما افراد دیگر هم میتوانند با تمرین به این مهارت دست پیدا کنند. همه ما باید بتوانیم در تعاملات اجتماعیمان به درخواستها و تقاضاهای دیگران در صورت ضرورت «نه» بگوییم و برای این کار نیازی به توضیح دادن نیست. همچنین نباید اجازه دهیم که دیگران درخواستهای زیادی از ما داشته باشند. اگر موضوعی مطابق طبع، احساسات، ارزشها و اعتقادات ما نیست و در واقع خارج از این حیطههاست، باید به راحتی «نه» بگوییم و از کنارش بگذریم. افراد در موقعیتهای مختلف واکنشهای متفاوتی از خود نشان میدهند. گاهی اوقات فرد میتواند در مقابل نیروی زیردست خود نه بگوید اما در برابر دوست خود نمیتواند مقاومت کند و به قول معروف تعارف یا رودربایستی باعث میشود که او توان نه گفتن نداشته باشد.
اما نوع شخصیت و محیطی که فرد در آن بزرگ شده باشد، در این توانایی فرد تأثیرگذار است. اعتماد بهنفس در این زمینه نقش بسیار مهمی دارد. افرادی که اعتماد بهنفس بالا دارند، میتوانند در هر موقعیتی که قرار گرفتند و شرایط برخلاف میلشان بود، بتوانند با گفتن نه خود را از مخمصه نجات دهند اما افراد حساس نمیتوانند در شرایط مختلف نه بگویند زیرا فکر میکنند با گفتن نه دیگران از آنها دلخور میشوند و برای آنکه دیگران را از خود نرنجانند، خود را مجبور به پذیرش خواسته اطرافیان میکنند. با این کار هم خود را به سختی میاندازند و هم از ترس اینکه عذاب وجدان نگیرند، سعی میکنند خودشان را به هر زحمتی بیندازند. زندگی اجتماعی مستلزم رعایت مواردی است که هم حقوق دیگران و هم حقوق فرد در آن باید مورد توجه قرار گیرد. باید بدانید مهارت نه گفتن یکی از لازمههای موفقیت فرد در زندگی شخصی و اجتماعیاش است. هر فردی برای خود عقاید، ایدهها و اهدافی دارد و برای خود شیوه زندگیای را برگزیده و لازم است در مواردی که احساس میکند این اهداف و ایدهها و برآورده شدن آنها با احتمال بروز مشکل روبهرو خواهد شد، از مهارتهای خاصی استفاده کند تا بتواند خود را در مسیر مناسبی که برای خود برگزیده، نگه دارد. انسان اراده و اختیار و آگاهی دارد. براساس اراده خود میتواند تصمیمهایی برای زندگی خود بگیرد. این تصمیمها موارد بسیار جزئی یا موارد بزرگ و پراهمیت را شامل میشود. آنچه که بهعنوان مانع او را از عملی ساختن تصمیمهای خود باز میدارد، باید به نحوی از مسیر او برداشته شود. برای چنین اقدامی قاطعیت، قدرت و به عبارتی مهارتهایی چون «نه گفتن» مورد نیاز است اما نباید فکر کرد که نه گفتن نوعی خودخواهی محسوب میشود. «نه» گفتن با خودخواهی خیلی فاصله دارد. اگر به فرض شما فردی هستید که کاری از دستتان برنمیآید، جایی آشنا ندارید و قرار هم نیست سفارش کسی را بکنید، اینکه دیگر خودخواهی تلقی نمیشود. هنگامیکه شما در برابر درخواستهای دیگران «نه» بگویید از طرف مقابل خواستهاید که به فکر چاره دیگری باشد و بیخود وقت خود را تلف نکند.
اما در واقع مهارت نه گفتن باید از کودکی آموزش داده شود. کودک در حالی که باید رعایت کردن ادب و احترام را بیاموزد، باید یاد بگیرد که در همه شرایط در برابر خواسته دیگران سر خم نکند. بسیاری از موارد باید به کودک گوشزد شود و نباید فکر کند که باید در برابر خواستههای گروه همسالان خود مقاومت کند بلکه باید یاد بگیرد در برابر افراد بزرگسالی که از او خواسته نابهجا و غیرمتعارفی دارند، عکسالعمل مناسب نشان دهد. لازم است کودک یاد بگیرد بهدلیل اینکه یک نفر از او بزرگتر است، اطاعت از او واجب است. به طور مثال خیلی از کودکآزاریها و سرقت از کودکان در اثر همین اطاعت بیقید و شرط از افراد بزرگسال است. لازم به یادآوری است که نباید در این مسئله دچار افراط و تفریط شد. گاهی اوقات پیش میآید که با آموزش و انجام تمرین میتوان به کودک این مهارت را آموخت. در واقع او باید یاد بگیرد علاوه بر اینکه گاهی لازم است به دیگران نه بگوید، مواقعی نیز پیش میآید که باید پذیرش نه شنیدن را در خود ایجاد کند. شما میتوانید جایی که به صلاح کودکتان نیست یا اینکه از امکانات کافی تهیه وسیلهای برای آنها برخوردار نیستید، «نه» بگویید. به طور مثال ممکن است فرزند 9 ساله شما درخواست تلفن همراه داشته باشد و حتی خانواده توانایی تهیه آن را داشته باشد اما بههیچوجه نباید این کار را انجام دهند و حتما باید «نه» بگویند. در این صورت فرزند شما یاد میگیرد که برخی جاها امکان شنیدن «نه» وجود خواهد داشت. همچنین مدارس برای آموزش «نه» گفتن در کودکان بسیار تأثیرگذارند و میتوانند در قالب تئاتر، نمایش یا بازیهای جمعی این مهارت را به دانشآموزان بیاموزند.
این مسئله در دوران نوجوانی اهمیت بیشتری مییابد. در دوران بلوغ اوج احساسات در نوجوان بروز میکند و به همین دلیل به خصوص در گروه همسالان، فرد سعی میکند تا حد ممکن خواستههای دوستان خود را برآورده کند. او نگران است مبادا در صورت مخالفت با خواسته آنها از گروه طرد شده یا مورد تمسخر آنها قرار گیرد. نخستین کاری که باید انجام داد، تشخیص احساسات دستوپاگیر یا باورهایی است که در سر شما وجود دارد. مطمئن باشید خیلی وقتها نه گفتن به صلاح طرف مقابل شما هم هست شاید او در نگاه اول از نه گفتن شما دلخور شود اما با گذشت زمان همه چیز مشخص میشود. بنابراین در این مواقع نباید اسیر احساسات شد تنها باید واقعبین بود اما یادتان باشد که تنها گاهی دلخوریها و ناراحتیها از لحن گفتن شما ایجاد میشود. اگر میخواهید به کسی نه بگویید، روش گفتن آن را هم بیاموزید. بهتر است طوری مطرح کنید که دوست یا طرف مقابلتان برداشت بدی از حرف شما نکند. در موقعیتهای مشکلتری که نسبت به ماهیت و چگونگی پاسخ خود مطمئن نیستید، با گفتن این جمله به دیگران: «میتوانم دربارهاش فکر کنم» مقداری زمان در اختیار خود بگیرید سپس احساسات خود را بررسی کنید چه عقاید و انتظارات نامعقولی شما را به گفتن «نه» وادار میکند.وقتی کلمه «نه» را به کار بردید و طرف مقابل همچنان بر خواستهاش اصرار ورزید و نخستین کلمه نه شما را نشنیده گرفت. شما باید بر مخالفت خود پافشاری کنید. شما باید توجه آنها را به طور مؤثری جلب کنید و به آنها بگویید اما من مخالفت کردهام و منظورم مخالفت کامل است.
با وجود اینگونه پیامها چون بسیاری از ما با سازگاری و انعطافپذیری بزرگ شدهایم به خاطر دیگران از خواستههای خود میگذریم. تشخیص این نکته مهم است که در اینجا رفتار خودخواهانه سالم وجود دارد. شما حق دارید که «نه» را به کار ببرید و از این کار احساس خوبی داشته باشید. هر قدر به احساس شخصی و خواستههای خود توجه کنید از گفتن «بله» به دیگران احساس رضایتمندی بیشتری خواهید کرد.
دکترین (به انگلیسی: Doctrine) نظریه و آموزههای علمی، فلسفی، سیاسی، مذهبی و مجموعهای از سیستمهای فکری است که مبتنی بر پایهٔ اصول معینی باشد. به عبارت دیگر، دکترین نوعی از جهانبینی است که برنامههای سیاسی بر اساس آن پایه و بنیاد گرفته باشد. دکترین سیاسی عبارت از تنظیم اصولی است که بر طبق آن دولتها مشی خود را، به ویژه در روابط بینالمللی، تعیین میکنند.
واژهٔ دکترین از واژهٔ لاتین Doctrina پدید آمده است. به کسی که از دکترین معینی پیروی میکند دکترینِر (به انگلیسی: Doctrinaire) گفته میشود.ژ
هرمنوتیک (به انگلیسی: Hermeneutics) دانشی است که به «فرایند فهم یک اثر» میپردازد و چگونگی دریافت معنا از پدیدههای گوناگون هستی اعم از گفتار، رفتار، متون نوشتاری و آثار هنری را بررسی میکند. دانش هرمنوتیک با نقد روششناسی، میکوشد تا راهی برای «فهم بهتر» پدیدهها ارائه کند؛ اگرچه گروهی از نظریهپردازان هرمنوتیک، با ایجاد و تبیین «روش» در مسیر فهم مخالفند و «فهمیدن» را یک واقعه میدانند که قابل اندازهگیری و روشمندسازی نیست. به زبان سادهتر، دانش هرمنوتیک به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش است که آیا روش و راهکاری وجود دارد تا خوانندگان یک متن و یا بینندگان یک اثر هنری، با بهکارگیری آن روش، به دریافت معنای ثابت و مشخصی از آن اثر یا متن دست یابند؛ یا این که درک و فهم هر مخاطبی مختص اوست و با دیگری تفاوت دارد.
الگوواره (از یونانی: پارادیگما παράδειγμα paradeigma)، به انگلیسی پارادایم، سرمشق و الگوی مسلط و چارچوب فکری و فرهنگی است که مجموعهای از الگوها و نظریهها را برای یک گروه یا یک جامعه شکل دادهاند. هر گروه یا جامعه، «واقعیات» پیرامون خود را در چارچوب الگووارهای که به آن عادت کرده تحلیل و توصیف میکند.
الگووارههایی که از زمانهای قدیم موجود بودهاند از طریق آموزش محیط به افراد، برای فرد به صورت چارچوبهایی «بدیهی» در میآیند.
واژهٔ پارادایم (Paradigm) نخست در سده پانزدهم و به معنی «الگو و مدل» مورد استفاده قرار گرفت. از سال ۱۹۶۰ کلمه پارادایم به الگوی تفکر در هر رشته علمی یا دیگر متون شناختشناختی گفته میشود.
امروزه بسیاری از افراد از اینکه در دانش انگلیسی تسط کافی ندارند ، نگران آینده علمی خود و فرزندان خود هستند و همواره از معلمین و اساتید زبان انگلیسی می پرسند برای یادگیری زبان انگلیسی چه باید بکنیم؟
ذکر این نکته ضروری است یادگیری هر مهارت یا دانش با دیگری تفاوت دارد. به عنوان مثال یادگیری دانش رانندگی در کمتر از یک دقیقه امکان پذیر است و فردی بعد از یک دقیقه آموزش قادر خواهد بود خودرو یا وسیله نقلیه را به حرکت در آورد ولی برای کسب مهارت رانندگی سال ها وقت و کسب تجربه فراوان نیاز است. آموزش شنا در 10 جلسه امکان پذیر است و فرد بعد از 10 جلسه قادر خواهد بود شنا کند و به اصطلاح گلیم خود را از آب بکشد ولی کسب مهارت و شناگر شدن ، نیاز به سال ها تمرین و ممارست دارد. اما یادگیری زبان انگلیسی یک فرآیند ذهنی پیچیده است و یادگیری آن ، به مولفه ها و فاکتور های زیادی بستگی دارد و این مولفه ها یاد دادنی نیستند و به عبارتی یاد گرفتنی و اکتسابی هستند.
آنچه که مسلم است این است که ، به دلایل مختلف از جمله شلوغی کلاس های درس در مدارس ، به کار گرفته نشدن دانش انگلیسی در زندگی روزمره ، فرار بودن مطالب انگلیسی و عدم احساس نیاز به کاربرد زبان در سطح جامعه ، باعث شده تا مهارت به کار گیری و استفاده از زبان ، توسط دانش آموزان و حتی افراد با سطوح علمی مختلف ، بسیار کم و در مواقعی ناچیز باشد ، تا جایی این افراد حتی قادر نیستند خود را به زبان انگلیسی معرفی کنند یا با یک توریست چند کلامی صحبت کنند.
اما زمانی که همین افراد به دانش انگلیسی احساس نیاز پیدا می کنند ، مثلا برای استفاده از اینترنت ، شرکت در آزمون های فوق لیسانس یا اعزام به خارج ، تحصیل در خارج از کشور ، مسابقات ورزشی و داوری ، ترجمه و ... در صدد رفع این نیاز - آنهم به صورت فوری - بر می آیند و علاوه بر تلاش در یاد گیری سریع زبان ، سعی می کنند انگلیسی را با رویکرد مثلا داوری یا اینترنت بیاموزند که صد البته راه به جایی نمی برند چرا که مشکل در جای دیگری نهفته است و آن عدم آشنایی با زبان عمومی و به عبارت کلی دانش انگلیسی است و نمی توان دانش انگلیسی را با رویکرد اینترنت آموخت چرا که این دو مطلب ، دو مقوله و دو دانش جداگانه هستند و هیچ ارتباطی هم با هم ندارند و این شبیه یادگیری زبان فارسی از طریق جغرافی یا ریاضی خواهد بود!
البته این افراد همیشه در یادگیری زبان سعی می کنند راه های کم هزینه و میانبر را پیدا کنند که این کار را برایشان بیشتر دشوار می کند تا جایی حتی برخی از آنها ، نسبت به یادگیری زبان ناامید می شوند و عطای این کار را به لقایش می بخشند.
بنابراین برای استفاده از اینترنت یا شرکت در دوره های بین المللی داوری یا ادامه تحصیل در خارج از کشور ، باید به یادگیری دانش انگلیسی پرداخت و حلقه های مفقوده و قطعات گم شده جورچین زبان انگلیسی را پیدا کرد و به هم وصل کرد . پس از یاد گیری زبان و تسلط به زبان خارجی در حد نسبی و آشنایی با مقدمات و اصول زبان انگلیسی فرد باید علاقه مندی یا نیاز خود را نیاز خود را مطرح سازد و در آن حوزه به کسب مهارت بپردازد.
پر واضح است که این حلقه های مفقوده ، در هر شخص با دیگری تفاوت دارد و بالطبع نوع آموزش هر فرد باید بر اساس میزان داشته ها و میزان عدم آگاهی از مطالب عمومی باشد و در آموزش زبان بررسی و مورد توجه قرار دادن علوم تخصصی کاری علمی و منطقی نیست.
لذا برای یادگیری زبان انگلیسی ، فقط و فقط به یادگیری زبان انگلیسی مهم است و هیچ مقوله دیگری را نباید در این فرآیند دخالت داد. بعد از یادگیری زبان ، نوبت یادگیری و تلاش در حیطه مورد نظر فرا می رسد و فرد می تواند بدون دغدغه می توانید در آن زمینه فعالیت خود را شروع کند.
توجه داشته باشید که یادگیری توامان دو رشته جدا از هم ، آن هم به زبان انگلیسی کاری نشدنی یا بس دشوار خواهد بود. بنابراین توصیه ما به شما این است برای شرکت در آزمون سراسری ، شرکت در آزمون رشته زبان انگلیسی ، آزمون های اعزام به خارج ، ادامه تحصیل در خارج از کشور و ... نیازی به شرکت در کلاس های مخلتفی که به این منظور تشکیل می شود ، نیست چرا که بدون داشتن پیش زمینه و پیش نیاز ، توفیق چندانی حاصل نمی شود. بهتر است ابتدا دانش انگلیسی فرا گرفته شود ، سپس در صورت نیاز ، از کلاس های مربوط به آن مهارت استفاده شود.البته اگر فرد درست به مفهوم دانش انگلیسی پی برده باشد ، شاید نیازی به شرکت در این کلاس ها هم نباشد و خود فرد بتوانید از پس کار بر آید.
آموزش زبان عمومی
چهار مهارت در زبان انگلیسی وجود دارد که تسلط نسبی به آنها باعث می شود ، شما از دانستن زبان خارجی لذت ببرید و این دانش جهانی را در مقاطع مختلف یا حوزه مورد نیازی کاری خود به کار ببرید.
الف) خواندن ب) نوشتن ج)صحبت کردن د) گوش کردن
این چهار فاکتور زیر بنای یادگیری زبان انگلیسی می باشند و همانطور که می بینید در هیچ کدام از این فاکتور ها ، اینترنت ، کلاس های داوری ، آزمون های اعزام به خارج و ... محلی از اعراب ندارند و نمی توان آنها را با رویکردی متفاوت آموزش داد.
نکته حایز اهمیت بعدی ، مدت زمان یادگیری دانش انگلیسی می باشد که قدر مسلم این زمان از هر فرد به فرد دیگری تغییر می کند و به مولفه های مختلفی بستگی دارد از جمله : میزان آگاهی و تسلط فرد زبان آموز به دانش انگلیسی ، مدت زمان اختصاص یافته در شبانه روز ، استعداد ذاتی فرد ، سن زبان آموز و علاقه و بسیاری موارد دیگر که پرداختم به آنها از حوصله این بحث خارج است.
بنابراین ادعای برخی افراد در مورد آموزش زبان در مدت زمان معین ، یک ادعای غیر واقعی است و مدت زمان یادگیری زبان در افراد متفاوت است.
ممکن است فردی مهارت خواندن را سریعتر از نوشتن بیاموزد و فرد دیگری مهارت صحبت کردن را سریعتر از نوشتن بیاموزد و همه این موارد به تفاوت های فردی در افراد بستگی دارد و ادعای آموزش زبان در مدت زمان معین را زیر سوال می برد.
از کجا باید شروع کنیم ؟
یکی از دلایلی که افراد علی الخصوص افراد بزرگسال در یادگیری زبان توفیق چندانی حاصل نمی کنند ، عدم رعایت سلسه مراتب و پیدا نکردن حلقه های مفقوده در میزان تسلط و آگاهی خود به زبان انگلیسی ، می باشد.
به این معنی که فرد برای یادگیری زبان – بدون توجه به داشته ها و دانسته های خود – حرکت می کند و به جای قدم گذاشتن روی پله اول از پله های بعدی شروع می کند که این کار را بسیار دشوار و در بیشتر موارد ناممکن می سازد.
همانطور که برای ساخت یک خانه باید ابتدا پی و دیوار ها را بسازیم و سپس سقف خانه را و نمی توانیم ابتدا سقف را بسازیم و سپس پی و دیوار ها ، در یادگیری زبان هم باید سلسله مراتب رعایت شوند و آموزش بدون توجه به مرتبه و موقعیت شغلی ، سن ، مدرک تحصیلی ، نمره زبان و ... شروع شود و با گرفتن یک آزمون تعیین سطح ، میزان مهارت فرد شناسایی و اندازه گیری شود و آموزش متناسب با وضعیت ایشان آغاز شود.
آشنایی با حرف ، واژه ، کلمه ، عبارت ، جمله ، پاراگراف و متن
آشنایی با قواعد کاربردی زبان از طریق متن و گفتار
استفاده همزمان از کتاب ، فیلم ، رایانه و اینترنت در آموزش
تقویت مهارت شنیداری و نوشتاری
با رعایت موارد فوق روند یادگیری زبان تسریع شده و نیازی به پرداختن و اتلاف وقت در سایر زیر شاخه های زبان نمی باشد و فرد می تواند با وقت گذاشتن روی این فرآیند ، در مدت زمان معین ( با توجه به استعداد و میزان تمرین روزانه ) دانش زبان را فرا بگیرید.
چگونه میتوان زبان فارسی را در سطح جهان گسترش داد
خوشبختانه پس از گذشت سالیانی از پیشنهاد و پیغام استادان خارجی و داخلی، جهت ثبت زبان فارسی به عنوان هفتمین زبان زنده و بزرگ در سازمان ملل (شش زبانی که فعلاً زبان رسمی سازمان ملل هستند عبارتند از: انگلیسی، فرانسه، اسپانیولی، عربی، روسی، چینی و البته در حال حاضر ترکها نیز برای اضافه کردن زبان خود به این لیست فعالیت میکنند)، ظاهراً مسئولان افغانستان و ایران این پیشنهاد و پیغام را شنیدهاند.
اکنون از آنها توقع داریم که به طور جدی وارد این عرصه شوند و با تمام توان به این امر همت گمارند. امید است با تلاش بی وقفه همه آریاییان و فارسی زبانان و مسئولین ایران و افغانستان و تاجیکستان بتوانیم به این مهم موفق شویم تا زبان فارسی که در زمره چهار زبان کلاسیک جهان نیز محسوب میشود، جزو هفت زبان بزرگ دنیا نیز گردد (جالب است بدانیم در سال 1872 در نشست ادیبان و زبانشناسان اروپایی در برلین، چهار زبان یعنی یونانی، فارسی، لاتین و سانسکریت به عنوان زبانهای کلاسیک جهان برگزیده شدند. بر پایه تعریف، زبانی کلاسیک به شمار میآید که یکم، باستانی باشد، دوم، ادبیات غنی داشته باشد و سوم در آخرین هزاره عمر خود تغییرات اندکی کرده باشد؛ در نشست برلین، زبانشناسان پذیرفتند که ادبیات فارسی در قرون وسطی در صدر (پیشگاه) ادبیات دیگر ملتها بوده و ایران در آن سدهها بیش از هر ملت دیگری سراینده، نویسنده و اندیشمند (حکیم یا فیلسوف) داشته است. همچنین در نشستهای سالهای 1922 و 1936، جایگاه زبان فارسی، به عنوان یک زبان کلاسیک هند و اروپایی بار دیگر تایید شد).
البته برای ثبت زبان فارسی به عنوان هفتمین زبان بزرگ ؛ این زبان باید علاوه بر سه کشور فعلی، یعنی ایران و افغانستان و تاجیکستان، در کشورهای دیگری نیز زبان رسمی باشد. به این منظور پیشنهاد میشود به ترویج زبان فارسی در پاکستان توجه جدی گردد؛ چرا که این کشور هم از لحاظ جمعیت، چیزی نزدیک 175 میلیون نفر جمعیت دارد و ششمین کشور پرجمعیت جهان است و هم اینکه زبان و خط آنها تا حدود زیادی به فارسی نزدیک است (زبان رسمی کنونی پاکستان که اردو میباشد، اسلامیشده زبان?هندی است و بسیار تحت تأثیر فارسی است و واژههای فارسی بسیاری دارد. به طوری که تمامی کلمات سرود ملی پاکستان به جز یک حرف اضافه از کلمات مشترک با زبان فارسی تشکیل شدهاست). و هم علاقه مردمان پاکستان از دیرباز تا امروز به فرهنگ و زبان فارسی فوق العاده بوده است، بهترین شاهد ما اقبال لاهوری است که خود نماد یک فرهنگ و طرز تفکر در پاکستان است، و علاوه بر اینها در گذشتهای نه چندان دور، زبان فارسی در مدارس پاکستان تا کلاس هشتم تدریس میشده است، که پس ازپیروزی انقلاب 1357 ایران این امر تعطیل شد چرا که ژنرال ضیاء الحقِ کودتاگر، از گسترش انقلاب اسلامی به پاکستان دل نگران بود (حال آنکه خطر اصلی برای پاکستان نه انقلاب ایران، بلکه تفکرات طالبان بوده و هست) به هر روی اینک که اوضاع عوض شده شاید بتوان تدریس زبان فارسی را در مدارس پاکستان از سر گرفت و آن را به عنوان زبان دوم پاکستان، یعنی پس از اردو، نهادینه کرد و رسمیت بخشید.
کار دیگری که برای گسترش زبان فارسی میتوان کرد تاسیس سایتهای اینترنتی و از آن مهمتر شبکههای تلویزیونی اردوزبان با زیر نویس فارسی میباشد. (جا دارد شبکه آی فیلم ایران علاوه بر فارسی و عربی به اردو نیز فیلم و سریال با زیر نویس فارسی پخش?کند).
همچنین میبایست امکان مسافرت اتباع پاکستان به ایران را که به امام رضا(ع) نیز علاقه زیادی دارند مهیاتر کرد و نیز از رئیسجمهوری یا نخست وزیر پاکستان برای حضور در جشن نوروز که هر ساله در کشورهای فارسی زبان برگزار میشود دعوت به عمل آورد.
از دیگر کشورهایی که میتوان به رسمیت بخشیدن زبان فارسی در آن امید بست، ازبکستان است. زبان رسمی این کشور ازبکی است و اکثر نسبی مردم این کشور نیز ازبک هستند اما به دلیل وجود کانونهای اصلی زبان فارسی مانند بخارا، سمرقند، فرغانه و...، هنوز زبان فارسی در این دیار زنده است. اگر چه متاسفانه در این کشور وجود روحیه فارسی ستیزی اقوام مهاجر و مهاجم ازبک، موجب شده که ظلم و ستم فراوانی در حق فارسی زبانان، که ساکنان اصلی و ریشهدار این نواحی هستند، روا داشته شود و آنها را به ترک زبان فارسی وادارند. اما طبق برخی برآوردها همچنان حدود 30درصد از جمعیت 25 ?میلیونی این کشور، فارسی زبان هستند.
به هر تقدیر دولتهای ایران و افغانستان و تاجیکستان میتوانند با یک سیاست خارجی مقتدر و هماهنگ و نیز انجام اقدامات دقیق زبان فارسی را به عنوان دومین زبان رسمی این کشور جا بیاندازند.
یکی از این اقدامات میتواند تاسیس شبکه تلویزیونی فارسی زبان، ویژه فارسی زبانان ازبکستان به لهجه و گویش خاص خودشان و مسایل زندگی ایشان باشد. البته اعزام گردشگر از ایران به ازبکستان جهت حضور و بازدید ایرانیان فرهنگ دوست از شهرهای با سابقه و پر خاطره سمرقند و بخارا و... میتوانند به نزدیکی فرهنگی دو کشور کمک کنند.
دیگر جایی که میباید بدان توجه کرد و به ترویج زبان فارسی در آن پرداخت، عراق است.می?دانیم که تا پیش از روی کارآمدن صدام و جنگ ایران و عراق، صدها هزار شیعه فارس و فارسی زبان در شهرهای عراق به ویژه شهرهای مقدس آن زندگی میکردند و عملا زبان فارسی از زبانهای رسمی آن کشور محسوب میشد ولی با روی کار آمدن صدام و اخراج صدها هزار شیعة «فارس»، زبان فارسی جایگاه خود را در عراق از دست داد.
اکنون با تغییر اوضاع و ورود پرشمار زائران ایرانی به این کشور، امکان احیای مجدد زبان فارسی وجود دارد و میتوان دست به کارهای مهمی یازید؛ مثلاً به بازسازی حوزههای علمیه کهن این دیار و ایجاد تاسیسات زیربنایی پرداخت و با این کار، امکان مهاجرت مجدد طلاب و علمای ایرانی و افغانی به نجف و کربلا را مهیا کرد و یا تدریس زبان فارسی را در مدارس این کشور آغاز کرد، البته برای اینکار امتیازاتی باید داد که آن میتواند بخشش بخشی از غرامت جنگی که طبق نظر شورای امنیت، عراق باید به ایران بپردازد از جانب ایران باشد. به هر حال باید کوشید از همه امکانات برای نهادن زبان فارسی به عنوان سومین زبان رسمی این کشور، یعنی پس از عربی و کردی، بهره برد.
در کشورهای حاشیه خلیج فارس هم به دلیل حضور وسیع ایرانیان اسباب بسط وسیعتر زبان فارسی در دسترس است. از میان این کشورها بحرین و امارات متحده عربی وضع بهتری دارند.
در بحرین به دلیل آنکه در گذشتهای نه چندان دور جزو ایران بوده، آریاییان و فارسی زبانان بسیاری به ویژه از استانهای جنوبی ایران، در این کشور سکونت داشته و دارند، زبان فارسی گسترش نسبتا زیادی دارد. در امارات نیز که نزدیک به 20درصد جمعیت آن را فارسی زبانان تشکیل میدهند زبان فارسی رواج خوبی دارد.
به هر روی میتوان با تلاشهای سیاسی- فرهنگی پیچیده و حساب شده و مستمر به رسمیت بخشیدن زبان فارسی به عنوان زبان دوم، یعنی پس از عربی، در بحرین و امارات در دراز مدت امیدوار بود. یکی از کارهای مفید در این راه این است که شبکههای ایرانی عرب زبان با زیرنویس فارسی برنامه پخش کنند تا موجبات آشنایی بیشتر اعراب با زبان فارسی مهیا شود.
اقدامات دیگری که میتوان در تمامی کشورهای نام برده انجام داد ؛ تسهیل ورود و حضور دانشجویان این کشورها در دانشگاههای ایران و حتی اعطای بورسیه تحصیلی به آنها میباشد و البته از این مهمتر تاسیس دانشگاههای ایرانی در این کشورهاست که خود به گسترش زبان فارسی کمک بسیار میکند و برای اینکه هزینه چندانی هم بر دولت ایران تحمیل نکند بهتر است این دانشگاهها، دانشگاه آزاد اسلامی باشند. علاوه بر اینها گسترش شمار رایزنیهای فرهنگی و خانههای فرهنگ در این کشورها، که مهمترین وظیفه شان گسترش زبان فارسی است، و نیز ارتقای کیفی فعالیتهای آنها هم میتواند ارزنده باشد. تاسیس و گسترش شبکههای تلویزیونی که یا فارسی زبان باشد و یا با زیر نویس فارسی برنامه پخش کند، همانطور که پیشتر گفتیم مثمر?ثمر خواهد بود.
(ای کاش صدا و سیمای ایران بجای اینکه شبکه اسپانیایی زبان برای مردم آمریکای لاتین ایجاد کند، شبکه یا شبکههای تلویزیونی قوی برای ازبکستان و پاکستان و حتی تاجیکستان و افغانستان که در همسایگیش به سر میبرند ایجاد میکرد).
در کنار شبکههای تلویزیونی ایجاد سایتهای اینترنتی ویژه این کشورها به صورت دو زبانه، زبان آنها و زبان فارسی، نیز مفید است. تاسیس فرهنگستان بینالمللی زبان فارسی و استفاده از تمامی استادان زبان فارسی دنیا برای ایجاد یک زبان معیار و مشترک نیز از دیگر اقدامات اساسی است. البته گسترش امکانات گردشگری و تسهیل مسافرت شهروندان کشورهای نام برده به کشورهای یکدیگر و به ویژه ایران، به ویژه برای اتباع افغانستان، حائز اهمیت بسیار است.
رضا مهریزی
کارشناس ارشد ایرانشناسی